مرگ او را برد، اما این حسرت بیش از اینکه برای خودش باشد، برای سینمای ایران بود که چه فیلم و فیلمنامههایی را از دست داد. تنها نگرانی زندهیاد کامبوزیا پرتوی از مرگ، بابت کارهای زیادی بود که دارد و با مرگ ناتمام خواهد ماند. این کارگردان و فیلمنامهنویس باسابقه سینمای ایران 4 آذر به دلیل ضایعه مغزی و عدمتابآوری بدنش به دلیل عمل جراحی بر اثر عوارض ابتلا به کرونا، در تهران درگذشت. او خالق آثار ماندگاری چون «گلنار»، «گربه آوازهخوان» و «بازی بزرگان» بود که در دهه 60 خاطرات ماندگاری را برای آن نسل به جا گذاشت. از دیگر فعالیتهای او میتوان به ساخت فیلمهای «افسانه دوخواهر»، «ماهی»، «کافه ترانزیت»، «کامیون» و نویسندگی فیلمنامههای مختلفی همچون «گل پامچال»، «ایستگاه متروک»، «خیابانهای آرام»، «دیشب باباتو دیدم آیدا»، «فراری» و... اشاره کرد. پرتوی، سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه را چهار بار برای فیلمهای «من ترانه ۱۵ سال دارم»، «کافه ترانزیت»، «فراری» و «کامیون» از جشنواره فیلم فجر کسب کرده بود. ماه پیش در سی و سومین جشنواره فیلم کودک و نوجوان اصفهان از کامبوزیا پرتوی تجلیل شد و کمتر کسی فکر میکرد که شاید این آخرین لوح قدردانی این فیلمساز قصهگو در قفسه چیده شده از تندیسهای افتخارش باشد. برای پاسداشت یاد و نام این هنرمند فقید با چند تن از دوستان و همکارانش گفتوگو کردیم که در ادامه میخوانید.
کارهای ناتمام زیادی داشت
تورج اصلانی، کارگردان و مدیر فیلمبرداری فیلم «کامیون» که آخرین ساخته زندهیاد پرتوی بود، اما فرصت اکران پیدا نکرد، درباره این شخصیت به خبرنگار ما میگوید: آقای پرتوی، کارگردان و نویسنده دوستداشتنی سینمای ایران بود که نهتنها من بلکه بسیاری از همکارانم از نزدیک ایشان را میشناختند و همه ما خاطرات خوبی از ایشان داریم. فرد بسیار خوشرویی بود، انسان باشعور و عمیقی که آثار ماندگاری از خود به جا گذاشت. او بیشتر برای کودکان و درباره کودکان، فیلم ساخته بود و خاطرات خوبی را برای کودکان دهه 60 و 70 ساخته بود.
وی با بیان اینکه از قلم ایشان، فیلمهای بسیار خوبی ساخته شده است، خاطرنشان میکند: در فیلم «کامیون» همکاری بسیار خوبی با ایشان داشتم. زندهیاد پرتوی علاوه بر اینکه کارگردان کاربلدی بود، انسان فرهیخته و شریفی بود. مرگ ایشان ما را بسیار غمگین کرد، چون قصههای زیادی داشت که باید میساخت، ولی در این سالها همچون پیشکسوتان دیگر مورد بیمهری قرار گرفت.
کارگردان فیلم «حمال طلا» معتقد است: دلمشغولی نویسندگان و کارگردانهایی همچون پرتوی، نوشتن فیلمنامه و ساختن فیلم است، ولی وقتی فرصت فیلمسازی و نگارش از آنها گرفته شود، انگیزههایشان کم میشود.
اصلانی اضافه میکند: همیشه لبخند به لب داشت و امیدوار بود.
آقای پرتوی از فیلمسازانی بود که با دید فرهنگی به سینما نگاه میکرد. ایشان از فیلمسازانی بود که حرفهای زیادی برای ساخت و پرداخت داشت، چون ذاتش قصهگو بود، ولی قصههایش را همراه با خود به خاک برد. سوژههایش متفاوت بود، چون نگاه خوبی به اطرافش داشت، هم در مورد خانواده و هم در مورد نوجوانان و موضوعهای اجتماعی. اصلانی خاطرنشان میکند: امیدوارم قدر این اندیشمندان فرهنگی را در حوزههای سینما، موسیقی و ادبیات بدانیم که با حسرت از این دنیا نروند. فکر میکنم آقای پرتوی دلش نمیخواست بمیرد، چون کارهای ناتمام زیادی داشت و حسرت اصلی برای ماست که کارهایش را به اتمام نرساند.
وی یادآور میشود: اگرچه قصههای زیادی را تبدیل به فیلمنامه کرده بود و تا آخرین لحظات زندگی مشغول نوشتن بود، چون امیدوارانه زندگی میکرد، ولی سهمش از جهان هستی، بیشتر از این بود. از بهار امسال به دلیل ضایعه مغزی در بیمارستان بستری شد و بهبود یافت، اما دوباره تحت جراحی و معالجه قرار گرفت که شرایط دفاعی بدنش به دلیل کرونا ضعیف شده بود و نتوانست در مقابل بیماریاش مقاومت کند. متأسفانه تدفین ایشان هم به دلیل شرایط کرونا در فضای سرد و غمگینی انجام شد.
خوب بود و فیلم خوب میساخت
ابوالفضل جلیلی، کارگردان سینما، درباره کامبوزیا پرتوی، به خبرنگار ما میگوید: از سال 65 او را میشناختم، جوانی لاغر و پرانرژی بود که با بزرگانی چون داریوش مهرجویی و عباس کیارستمی کار میکرد و به دلیل انرژی مثبت و سرزندهبودنش، خیلی دوستش داشتم.
وی ادامه میدهد: فکر میکردم چرا وقتی خبر میدهند که یکیدیگر از هنرمندان هم فوت کرده، فضای اینستاگرام از تسلیت پر میشود، گویی که برای عدهای از ما، آدمها و اتفاقها مهم نیستند و دوست داریم که از غافله عقب نمانیم. میخواستم برای فوتش از منظر معرفتی، متنی بنویسم، اما دیدم که این کار از نظر اجتماعی چندان قشنگ نیست، چون مردم در شرایط غمگینی به سر میبرند و اگر مینوشتم به این حجم غم اضافه میکردم.
جلیلی عنوان میکند: بین واقعیت و حقیقت تفاوت است، واقعیت وجود دارد و برای همه قابل لمس است، ولی حقیقت وجود دارد، اما برای همه قابل لمس نیست. نگاه من به مرگ از این منظر با دیگران فرق دارد، فکر میکنم که اینجا محل گذر و زندگی حقیقی ما پس از مرگ است. امسال آدمهای سرشناسی از جامعه فرهنگ و هنر، ترک دنیا گفتهاند، ولی برای آنها غمگین نیستم. مرگ این بزرگان یک حسن داشته که پس از مرگشان، خوبیهایشان به دفعات روایت شده است. کامبوزیا پرتوی در یک سال اخیر مشکلات جسمیاش جدی شده بود، ولی به دلیل گرفتاریها و دغدغههای معیشتی یک بار هم به او زنگ نزدم که حالش را بپرسم، اگرچه حالش را از دورادور جویا بودم، ولی آنقدر گرفتار معیشت شدهایم که از دوستانمان غافل میشویم و منتظریم که این آدمها از دنیا بروند تا درباره فضایلشان صحبت کنیم.
وی ادامه میدهد: اگرچه حسن مرگ این است که به ما یادآوری کند این آدمها چه خوبیهایی داشتند که کمتر گفته شده است. مرگ این عزیزان موجب میشود حرفها و نگاههای قشنگشان را یادآوری کنیم. کامبوزیا پرتوی، آدم بزرگی بود، نویسنده خیلی خوبی بود، کارگردان خوبی بود و از همه مهمتر، آدم خوبی بود. وقتی یک آدم خوب باشد، حرف زدن، نوشتن و فیلم ساختنش هم خوب است.
جلیلی در پایان با اشاره به حسرت به پایان نرسیدن کارهای نیمهتمام کامبوزیا پرتوی یادآور میشود: همه ما در این دنیا کارهایمان ناتمام میماند. مادربزرگم میگفت کار در این دنیا تمامی ندارد و هرچقدر هم کار کنی، کارهایت ناتمام میماند، آنچه تمام میشود جان است که چاره ندارد.
فیلمنامههایش همیشه خریدار داشت
غلامرضا موسوی، تهیهکننده سینما هم با بیان اینکه مرحوم کامبوزیا پرتوی دارای شخصیت ویژهای از نظر انسانی و حرفهای بود، به خبرنگار ما میگوید: ایشان از نظر انسانی فردی بسیار خوشبرخورد و خوشاخلاق بود که همیشه از همصحبتی با او لذت میبردیم. بسیار متواضع بود و با آدمهای مختلف برخوردهای انسانی و از سر صداقت و دوستی داشت.
وی ادامه میدهد: ایشان در زمینه کاری کاملاً حرفهای بود. در حوزه فیلمنامهنویسی و کارگردانی کار میکرد و گونههای مختلف سینمایی را تجربه کرده بود. برای فیلمسازان مختلفی فیلمنامه نوشته بود که هر کدامشان نگاه متفاوتی با هم داشتند از «شیرک» داریوش مهرجویی بگیرید تا «محمدرسولالله(ص)» مجید مجیدی.
رئیس هیئتمدیره اتحادیه صنف تهیهکنندگان عنوان میکند: یکی از ویژگیهای مهم او این بود که با فیلمهای کودک شروع کرده بود و فیلم کودک را برای کودکان میساخت تا آنها را شاد کند. نخستین کارهایش را در اواخر دوره جنگ ساخت. دوست داشت وقتی بچهها فیلم میبینند از خمودگیهای دوران جنگ رها شوند. آثاری همچون «گربه آوازهخوان» و «گلنار» با همین ویژگیها ساخته شد. ضمن اینکه با عروسکهای دلنشین کار میکرد و بچهها با این شخصیتها انس میگرفتند. میدانست وقتی قرار است برای بچهها کار کند باید کارهایی شاد بسازد و لبخند را برای مخاطبانش به ارمغان بیاورد.
موسوی با بیان اینکه فیلمهایی همچون «کافه ترانزیت» و «کامیون» هم جزو آثار مرحوم پرتوی بودند که دغدغههای اجتماعی داشتند، یادآور میشود: کامبوزیا پرتوی از شخصیتهای نادر سینما بود که با هر طیف و نگاهی کار کرده بود. آدم بسیارمتواضع و دارای شخصیت والایی بود. آقای پرتوی را در جشنواره کودک و نوجوان امسال که از ایشان تجلیل و قدردانی شد، دیدم، پس از مراسم با او همصحبت شدم. خیلی مرگ را باور داشت، اما میگفت ای کاش بخشی از این کارها را تمام کنم. یکی از نگرانیهایش، نافرجام ماندن فیلمنامههایش بود.
نظر شما